معنی الکترود مثبت

حل جدول

الکترود مثبت

آند


الکترود

ابزار جوش قوس الکتریکی

فارسی به انگلیسی

فرهنگ فارسی هوشیار

الکترود مثبت

فرانسوی تازی میخ هایی


الکترود

نقطه ای که برق وارد جسمی میشود


مثبت

ثابت کرده شده، ثبت شده، مخالف منفی

فرهنگ معین

الکترود

(اِ لِ تِ رُ) [فر.] (اِ.) عنصر رسانایی که از راه آن جریان الکتریکی به یک محیط وارد یا از آن خارج شود؛ الکترد.


مثبت

ثبت شده، استوار شده، برقرار، ثابت شده، مدلل، دارای جنبه موافقت و پذیرش، خوشایند و خوب، ویژگی کمیتی بزرگ تر از صفر (ریاضی). [خوانش: (مُ بَ) [ع.] (ص.)]

فرهنگ عمید

الکترود

رسانایی که نشر و جمع‌آوری الکترون‌ها را به عهده دارد و در فرآیندهای الکترولیز، لوله‌های تخلیۀ گاز، و لامپ‌های الکترونی به کار می‌رود،


مثبت

[مقابلِ منفی] نشان‌دهندۀ وجود چیزی،
نشان‌دهندۀ قبولی، حاکی از پذیرفتن یا پسندیدن چیزی،
خوب، سودمند، خوشایند،
ویژگی عددی که از صفر بزرگ‌تر باشد،
(اسم) (ریاضی) عددی که دارای نشانۀ«+» باشد،
[قدیمی] ثبت‌شده، نوشته‌شده،

ثابت‌کننده، برقراردارنده،

فارسی به عربی

الکترود

قطب کهربائی

لغت نامه دهخدا

مثبت

مثبت. [م ُ ب َ] (ع ص) ثابت کرده شده. || نوشته شده. (غیاث) (آنندراج). نوشته. ثبت شده: در کتب سیرملوک عجم مثبت است که خویشاوندی از آن بهرام گور بدان زمین آمد که سردار ملک عجم بود. (تاریخ بیهقی چ فیاض 655). هارون الرشید... دو پسر او را فضل و جعفر برکشید و به درجه های بزرگ رسانید چنانکه معروف است و در کتب مثبت. (تاریخ بیهقی ایضاً ص 416). که اگر از صد سال باز حجتی نبشته باشند نسخت آن در روزنامه های مجلس حکم مثبت است. (فارسنامه ٔ ابن البلخی ص 118). و ذکر بأس و سیاست او در صدور تواریخ مثبت. (کلیله و دمنه). و او را در موافقت سلاطین سلجوقی مقامات محموده ٔ بسیار است و در تواریخ ذکر آن مثبت. (جهانگشای جوینی). و شرح آن در ذکر منکوقاآن مثبت خواهد شد. (جهانگشای جوینی).
- مثبت گردانیدن، ثبت کردن. نوشتن: و ذکر او در دواوین و دفاتر مثبت گرداند. (چهارمقاله ص 44).
|| خلاف منفی. (اقرب الموارد). آنچه منفی نباشد. مقابل منفی. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). آنچه به طریق اثبات باشد:
نفی آن یک چیز و اثباتش رواست
چون جهت شد مختلف، نسبت دوتاست
مارمیت اذرمیت از نسبت است
نفی و اثبات است و هر دو مثبت است.
مولوی (مثنوی چ نیکلسون ج 3 ص 208).
- جمله ٔ مثبت، جمله ای که فعل در آن به طریق اثبات بکار رفته باشد: رستم سهراب را کشت. خدا داناست.
- فعل مثبت، ضد فعل منفی. (ناظم الاطباء). فعلی که بر وقوع کاری به وجه اثبات دلالت کند:رفت. می رود.
|| محاسبان گویند آنچه در جبر و مقابله ذکر می شود اگر نفی را بدان راهی نباشد آن را مثبت و تام و زائد و مال گویند و اگر نفی بدان راه یابد منفی و ناقص و دین گویند. (از کشاف اصطلاحات الفنون). || پالان بسته شده به ثبات. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد). پالان بسته شده باثبات یعنی دوالی که بدان پالان را می بندند. (ناظم الاطباء). || بیماری که حرکت کردن نتواند. (منتهی الارب) (آنندراج). بیماری که حرکت کردن نتواند و ملازم بستر باشد. (ناظم الاطباء).

مثبت. [م ُ ث َ ب ب َ] (ع ص) برقرار داشته شده. (غیاث) (آنندراج). برجای داشته شده و ثابت گردانیده. (ناظم الاطباء). || ثبت شده و نوشته شده. (ناظم الاطباء).

مثبت. [م ُ ث َب ْ ب ِ] (ع ص) ثابت گرداننده و بر جای دارنده. (آنندراج). ثابت کننده و مقرر کننده. (ناظم الاطباء). || آن که از روی مکتوب می نویسد و آن را نقل می کند. (ناظم الاطباء).

مثبت. [م ُ ب ِ] (ع ص) کسی که مقرر می کند و بر پا میدارد و ثابت می کند. (ناظم الاطباء). اثبات کننده. ثابت کننده. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). || آن که از ثقل برخاستن نتواند و پیوسته ملازم فراش باشد. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || کسی که بطور قطع می داند. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون).

معادل ابجد

الکترود مثبت

1603

عبارت های مشابه

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری